شباهت خدا و آرایشگر
نظرات 0یه نفر رفت آرایشگاه بعد اینکه نوبتش رسیدرفت و روی میز آرایشگری نشست.و آرایشگر شروع به کار کرد.
آرایشگر حین کار، در مورد یک موضوع شروع به صحبت کرد. گفت: این خدا خدا که میگن کجاست؟! چرا این همه فقیر و بیچاره وجود داره؟! اگه خدا بود پس چرا دستشون رو نمگیره؟ و...
آن مرد(کسی که رفت آریشگاه) که تقریبا مذهبی هم بود چیزی نگفت و ساکت ماند.
بعد اینکه کارش تموم شد خواست از آریشگاه بره بیرون حین خروج یک مرد ژولیده با موهای بلند و نامرتب رو دید.
برگشت و به آرایشگر گفت: ما در این شهر هیچ آرایشگری رو نداریم.
آرایشگر با تعجب گفت: پس این همه آرایشگر رو نمیبینی؟
آن مرد گفت: پس چرا در این شهر کسانی رو داریم که دارای موهای ژولیده و نامرتب هستیم.
آرایشگر با نیش خندی گفت: خب آنها پیش ما(آرایشگرها) نمی آیند که موهیشان رو مرتب کنیم.
مرد گفت: این همان جوابت میشه!!!که گفتی خدا وجود نداره! مردم چون به سوی خدا نمیرند وضعشون اینجوریه.
آن آرایشگر پشیمان، حرفش رو پس گرفت و از مرد به خاطر این حرف تشکر کرد. که او را بیدار کرد..
البته این مقایسه ی تنها برای روشن شدن موضوع است، و الا خدا بیشتر جاها خودش پیش مردم میاد و به آنها کمک میکنه، در حالی که انسان بسیار ناشکری میکنه!!!
بعد اینکه کارش تموم شد خواست از آریشگاه بره بیرون حین خروج یک مرد ژولیده با موهای بلند و نامرتب رو دید.
برگشت و به آرایشگر گفت: ما در این شهر هیچ آرایشگری رو نداریم.
آرایشگر با تعجب گفت: پس این همه آرایشگر رو نمیبینی؟
آن مرد گفت: پس چرا در این شهر کسانی رو داریم که دارای موهای ژولیده و نامرتب هستیم.
آرایشگر با نیش خندی گفت: خب آنها پیش ما(آرایشگرها) نمی آیند که موهیشان رو مرتب کنیم.
مرد گفت: این همان جوابت میشه!!!که گفتی خدا وجود نداره! مردم چون به سوی خدا نمیرند وضعشون اینجوریه.
آن آرایشگر پشیمان، حرفش رو پس گرفت و از مرد به خاطر این حرف تشکر کرد. که او را بیدار کرد..
البته این مقایسه ی تنها برای روشن شدن موضوع است، و الا خدا بیشتر جاها خودش پیش مردم میاد و به آنها کمک میکنه، در حالی که انسان بسیار ناشکری میکنه!!!